SANYA NEWS
فرهنگی

پاییز رسید

نوشته شده توسط admin در تاریخ 21 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 53


پاییز رسید

نویسنده: میراجان امیری

بخش ششم

خبرگزاری ثانیه: چند روز گذشت، خبری از زبیده نبود. هدایت پریشان و آشفته، هر بار که ساعت آمدن زبیده فرا می‌رسید یا خود آنجا خود را میخ‌کوب می‌کرد، یا هم داریوش و ماما صادق را تماس می‌گرفت. اما با هر بار شنیدن جواب منفی، مایوس می‌شد و سراپا از خود نمی‌شناخت؛ دوباره غرق در هوای زبیده می‌شد. کجا رفت و کجا شد؟ او را از حال انداخته بود.

هوا رو به تاریکی بود و آذان نماز شام به‌گوش می‌رسید. هدایت برخاست برای ادای نماز و با دنیایی پریشانی به درگاه الله خود ایستاده شد. همهٔ نماز را به خداوند و فکرش را برای داکتر «زبیده» تمام‌کرد. همین‌که نماز را خواند، با دلتنگی و پریشانی از خانه بیرون آمد و در دل یک‌باره مژدهٔ آمدن داکتر را جا داد؛ که امروز او را خواهد دید و حتمن چشمانش را مثل گذشته از او دور نخواهد کرد تا سیر به صورت و چشمش نگاه کند و قصدِ ندیدنِ این همه را بکشد.

غرق در همین بگومگوهای خودی بود که در زیر چراغ دروازهٔ حاجی وحید، قدّ سروِ داکتر نمایان‌شد؛ داشت خود را جمع‌وجور می‌کرد. همین‌که چشمش به هدایت افتید، دست‌وپاچه شد. خود را گاه به لباس، گاه به چادر خود مصروف ساخت. همین‌که به هم نزدیک‌تر شدند، چشمان‌شان لحظه‌ای از هم دور شد و هرکدام با چشمان خود حرف‌هایی برای گفتن داشتند، اما فرصت اندک بود و عبور و مرور بیش‌تر؛ و همه‌چیز ماند تا روزگار خلوت.

هدایت خوش‌حال و شتابان به سمت دکانِ ماما صادق آمد؛ او را مصروفِ مشتریانش دید. اما سمت دیگر، دکان داریوش را دید که نشسته بود. صدا کرد: «مرد خدا! مرد خدا! بلآخره دیدم… و لحظه‌ای آن‌قدر غرق بر چشمانش شدم، گویا هیچ نیست جز زیبایی او در این جهان هستی.»

داریوش: «شکر، هزاران شکر که نصیب شد بعد چندی دیدنِ چهرهٔ ماه‌رویت. هدایت! خوشا به حالت، میسّر شد. من که چیز کم سه‌سال شده، از دیدن رویش محرومم. رفته دورتر، هفت کوه و دریا دور؛ نه احوالی، نه پیغامی… هیچی نیست.»

هر دو، حال‌شان غمگین و در سکوت رفتند تا این‌که داریوش با این شعر به سخن آمد:

هوشم نه موافقان و خویشان بردند

این کج‌کله‌هان، مو پریشان بردند

گفتند چرا تو دل به ایشان دادی

ولا که من ندادم، ایشان بردند

بعد، هر دو از ماما صادق خداحافظی گرفته، سمت بازار رفتند…

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر