نوشته شده توسط admin در تاریخ 26 قوس 1404
اشتراک گذاری:
فیسبوک |
توییتر |
واتساپ |
لینکدین
بازدیدها: 37
نویسنده :میراجان امیری
بخش دهم
مدتی گذشت و هدایت، جهانِ خود را فقط به چهار دیواریِ اتاق خلاصه کرده بود. دلتنگِ همه شده بود و نارفیقیها او را رنج داده بود؛ حتا زُدیتش باعثشده بود که از زبیده دور شود. اگرچه دلتنگِ دیدنش شده بود، اما همهچیز از دستش خطا رفت. یکماه گذشت و دیگر هدایت مسیرِ خود را تغییر داد و لحظاتِ رفتوآمدِ زبیده او را به شور میآورد تا عزمِ دیدنِ او کند؛ اما خود را رنج میداد؛ مگر به آنجا نمیآورد.
بلآخره روزی از روزها، آسمان رو به باریدن بود و هدایت از مسیرِ خانهٔ زبیده میگذشت که ناخودآگاه با هم سر خوردند. هر دو شتابزده، لحظهای به سمتِ یکدیگر نگریستند؛ اما هدایت قهرگونه سمتش دید و راهِ خود را تغییر داد. آنطرف، از نگاهِ زبیده معلوم بود که دلتنگِ هدایتش شده بود؛ مگر جرأتِ اظهار نداشتند و درونِشان یکدیگر را میخواستند؛ اما حرف به زبان نمیآمد.
آهستهآهسته، بعد از این وادید، هدایت آرامش را حس کرد و گاهگاهی مسیرِ راهِ زبیده را تعقیب میکرد؛ مگر شود دوباره او را ببیند؛ اما حالا او را غیبزده بود و هیچ رفتوآمدی از او نبود.
هدایت همینکه از وظیفه برمیگشت، بدون کدام خستگی، انتظارِ زبیده را در مقابلِ دکانِ ماما صادق میکشید؛ اما شام شده بود و او نیامد. ناقراری دوباره اوج گرفته بود و حالا هدایت به خود میگفت: «اینبار، هرچه شد، خودم این کار را میکنم.» دست به جیب زد، نامهای را که نوشته بود بیرون کشید؛ دید که چند ماه از آن گذشته و در حالِ فرسودهشدن است. گفت: «همینکه این بار ببینمش، برایش میدهم.» به دل تکرار میکرد و دست بلند کرد، با ماما صادق خداحافظی کرد و رفت…
چند روز، تکرارِ انتظار کشید؛ از زبیده خبری نبود. دلش گواهیِ بد میداد و اینهمه انتظار کشیدن، او را خسته کرده بود. به خود میگفت: «حالا که من اراده کردم، زبیده نیست؛ نمیدانم این حکمت است یا زجر.» پریشان بود و هیچ جایی برایش آرامش نبود، جز دیدنِ زبیده؛ اما هیچ اثری از او نبود. حتا خواهرانش هم دیگر رفتوآمد نمیکردند و اینطرف، هدایت نمیتوانست از نزدیکانش دربارهٔ زبیده بپرسد. افتیده بود در سیاهچالِ مشکلات، اضطراب و پریشانی.
بلآخره عصرِ پنجشنبه بود که از سمتِ بازار، چهرهٔ مادر و خواهرانِ زبیده نمایانشد. هدایت همینکه متوجه شد، به جستوجوی زبیده افتاد؛ اما او نبود. هدایت مگر دلش کمی تسلی شده بود؛ دانست که هستند. بعد رفت سمتِ پارک و چند لحظه با خاطراتِ زبیده قدم زد و برای پیدا کردنِ زبیده راهِ جستوجو میکرد.
بعد از تلاشِ بسیار، هدایت دانست که زبیده برای مأموریتی به یکی از شهرستانهای ولایتِ میدانوردک رفته است و سه ماه طول خواهد کشید برگشتش. تصمیمگرفت روزی را از دفتر مرخصی گرفته، عازمِ میدانوردک شود. دوباره به جستوجو پرداخت و از دکاندارِ سرِ کوچهٔ خانهٔ زبیدهشان، که تازه رفیق شده بودند، پرسوپالی کند که در کدام شهرستانِ میدانوردک رفته است. او بلد شده بود چگونه اظهاراتِ جمشید را بگیرد.
جمشید از خویشاوندانِ نزدیکِ زبیده بود و گاهگاهی چرس میزد و آن وقتی بود که میشد از او پرسوپال کرد.
ترامپ: ۴۸ ساعت آینده برای خاورمیانه سرنوشتساز است!
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
پوتین: لغو دیدار با ترامپ موقت است، روسیه آماده گفتوگو است
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کر
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کرد
درگیری شبانه در قندهار؛ گزارشها از تلفات طالبان حکایت دارد
احمد ولی هوتک در مسابقه MMA در بلاروس به پیروزی رسید
ترامپ: ۴۸ ساعت آینده برای خاورمیانه سرنوشتساز است!
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
پوتین: لغو دیدار با ترامپ موقت است، روسیه آماده گفتوگو است
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کر
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کرد
درگیری شبانه در قندهار؛ گزارشها از تلفات طالبان حکایت دارد
احمد ولی هوتک در مسابقه MMA در بلاروس به پیروزی رسید
25.Oct.2025
26.Oct.2025
26. Oct. 2025