نوشته شده توسط admin در تاریخ 26 قوس 1404
اشتراک گذاری:
فیسبوک |
توییتر |
واتساپ |
لینکدین
بازدیدها: 55
نویسنده: میراجان امیری
بخش یازدهم
هدایت در جستوجوی فرصت بود که بلآخره بعد از چند روز فرا رسید. ابتدا جمشید را غرق در احساسات و دردهایش نمود و سپس آهستهآهسته او را بهسوی مقصودی که دنبال آن بود، کشاند. پس از چند دقیقه گفتوگو و درددل دانست که زبیده برای سمیناری عازم شهرستان و کلینیک روستای «توغری» شده است. چهرهاش پس از شنیدن این خبر تابندهگی خاصی پیدا کرد و خوشحالی دوباره بهوضوح در صورتش دیده میشد.
بلآخره صددل را یکدل کرد و تصمیمگرفت که چهارشنبه همین هفته عازم استان میدان وردک شود؛ سفری که با دنیایی از افکار و آرزوها پیوند داشت.
زبیده را ببینم یا نه؟ اگر ببینمش چه کار کنم؟ آیا یک سلام و تحویل نامه مناسب نیست؟ ذهنش برای این موقعیت برنامهریزی میکرد: «زمانی که دیدمش سلام کنم، نامه بدهم و مثل یک پرنده از نزدش بپرم.»
با خود میگفت: «شاید این درست باشد؛ موقعیت متفاوت شاید باعث شود عشق من برای زبیده ثاییر جدیتر داشته باشد.»
نمیدانم تصور از او چیست؟ حتمن تصور میکند که عشق هدایت فراتر از کوچهها—پسکوچهها است.
نمیدانم، نمیدانم… سرانجام کار چه خواهد شد؟
بلآخره به ایستگاه موترها رسید و با یکی از رانندهگان لینی جور آمده حرکت نمود.
هدایت ناآرام بود و هیجان گاهگاهی او را میخورد. صدای لاسپیکر موتر آرام در هوا میپیچید. هدایت لحظاتی به خواب رفت و آهستهآهسته داشت مقصدش نزدیکتر میشد؛ نیمساعت گذشت راننده با صدای بلند صدا زد:
«جوان! برخیز، کلینیک رسید، همینجا است.»
هدایت وارخطا و دستوپاچه، چشمهای خود را با دستانش مالش داد، سپس مقدار پول به راننده داد و در دم در کلینیک چند لحظهای ایستاد تا خود را جمع و جور کند. بسمالله گفت و رفت سمت دروازه. همینکه به دهلیز پا گذاشت، مستقیم به سمت میزی رفت که «معلومات» نوشتهشده بود. از دختر خانمی که پشت میز بود و دستانش مشغول نوشتن بود، پرسید:
«ببخشید داکتر زبیده در کدام بخش است؟»
دختر خانم از زیر عینک لحظهای به هدایت خیره شد. اما چیزی نگفت و بهکار خود ادامه داد. هدایت دوباره پرسید:
«خانم، با شما استم؟»
دختر خانم گفت:
«بفرمایید، چه کاری از من ساخته است؟»
هدایت حیرتزده گفت:
«میخواستم داکتر زبیده را ببینم. در کدام بخش است؟»
کارمند معلومات، چشمهایش را بالا آورد، لبخندزد و به پشت هدایت اشاره کرد و گفت:
«پشت سرتان، خود داکتر صاحب ایستاده است.»
هدایت یک لحظه تمام جانش لرزید و اضطراب او را فرا گرفت. چند لحظه منگ ماند و هیچ صدایی نشنید. دوباره همان دختر خانم صدا زد:
«میشنوید آقا؟ با شما استم.»
این صدا هیچاثری نداشت تا اینکه صدای شنید که گفت:
«ببخشید، شما؟»
هدایت همینکه روی خود را برگرداند، با زبیده چشم در چشم شد. هر دو وارخطا به یکدیگر نگریستند و هیچ حرفی از دهانشان بیرون نیامد، تا اینکه زبیده دل کرد و پرسید:
«شما اینجا چه میکنید؟»
هدایت لرزان سلام کرد و واژهها بیترتیب از دهانش برآمد. زبیده لبخندی زد و گفت:
«بیا، به صحن حولی کلینیک برویم…»
ترامپ: ۴۸ ساعت آینده برای خاورمیانه سرنوشتساز است!
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
پوتین: لغو دیدار با ترامپ موقت است، روسیه آماده گفتوگو است
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کر
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کرد
درگیری شبانه در قندهار؛ گزارشها از تلفات طالبان حکایت دارد
احمد ولی هوتک در مسابقه MMA در بلاروس به پیروزی رسید
ترامپ: ۴۸ ساعت آینده برای خاورمیانه سرنوشتساز است!
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
پوتین: لغو دیدار با ترامپ موقت است، روسیه آماده گفتوگو است
وزیر دارایی اسرائیل به عربستان: کشور فلسطین نمیخواهیم، شترسواریتان را ادامه دهید!
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کر
فرانسه سومین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد صادر کرد
درگیری شبانه در قندهار؛ گزارشها از تلفات طالبان حکایت دارد
احمد ولی هوتک در مسابقه MMA در بلاروس به پیروزی رسید
25.Oct.2025
26.Oct.2025
26. Oct. 2025