SANYA NEWS
فرهنگی

یلدا در امتداد تبعید

نوشته شده توسط admin در تاریخ 29 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 34


یلدا در امتداد تبعید

نویسنده: دریا نشاط

شب آرام و طولانی از راه می‌رسد،

طولانی‌تر از هر شبی که در غربت کشیده‌ایم،

تاریک‌تر از خاطراتی که دیگر هیچ تقویم رسمی،

آن‌ها را ثبت نمی‌کند.


امشب تقویم وطن،

یلدا را نشان می‌دهد،

اما کجاست آن وطن؟

کجاست آن اتاق گرم و پر از خنده؟

کجاست دست مهربان مادری که دانه‌های انار را می‌چید؟


اینجا، جایی میان مرزها و ناامنی‌ها،

تنها شب است که با ما وفادار مانده،

نه فال حافظی هست،

نه چراغانی کوچه‌ها را دیده‌ایم.


در بلندترین شب سال،

ما تنها به امید سحری نشسته‌ایم

که شاید از مرز عبور کند،

از تبعیض‌ها بگذرد،

و بالاخره ما را به آغوش روشن زندگی برساند.


یلدا فقط یک شب نیست،

برای ما قصه‌ای است از کوچ،

از فرار،

از انتظار بی‌پایان.


هر یلدا برای ما یادآور درد مشترک است،

درد نبودن، نداشتن و نشنیدن…

اما هنوز،

در همین تبعید، در همین تنهایی،

شعری هست که زیر لب زمزمه می‌شود،

دلی هست که هنوز از امید می‌تپد،

و نگاهی که تا طلوع روشنایی امتداد دارد.


ما یلدا را گرامی می‌داریم،

نه فقط برای حافظ و انار،

بلکه برای اینکه بدانیم،

حتی تاریکی تبعید هم،

روزی به پایان می‌

———————


شب یلدا

در این شب دیرینه

نیاکان ما فهمیده بودند

که تاریکی را باید با هم تحمل کرد، نه به تنهایی.

برای همین یلدا را ساختند؛

نه بهانه‌ای برای خوردن،

بلکه آیینی برای باهم بودن.


کنار هم نشستن، قصه گفتن

و گذراندن شب با کلام.

قصه‌ها جانِ یلدا بودند:

قصه‌ی پادشاهان و چوپانان،

عاشقانی که صبر را از شب آموختند

و زنانی که چراغ خانه را

با دعا و روایت روشن نگه می‌داشتند.


بزرگان وقتی قصه می‌گفتند،

کلمات‌شان پتو می‌شد

روی شانه‌های سرد کودکی ما.

در میان هر روایت،

امیدی پنهان بود

که آرام در دل می‌نشست.


و شعر…

یلدا بدون شعر ناتمام بود.

دیوان حافظ که با احترام گشوده می‌شد،

نه برای فال،

بلکه برای شنیدنِ حقیقتی نرم و رازآلود.


بیت‌ها آرام زمزمه می‌شدند،

و هرکس سهم خودش را

از معنا برمی‌داشت:

اندکی عشق، اندکی صبر،

اندکی وعده‌ی صبح.


امشب اما

در غربت،

قصه‌ها کوتاه‌تر شده‌اند

و شعرها بغض دارند.


جای صدای مادربزرگ،

جای نگاه پدربزرگ که

با هر کلمه دل را قرص می‌کرد،

خالی‌ست.


یلدا هنوز هست، اما دل‌ها پراکنده‌اند.

دلتنگیِ آن دو دل، آن دو جانِ هم‌نفس

در این شب کهن،

سنگین‌تر از همیشه می‌نشیند.


اگر بودند،

یلدا فقط یک شب بود،

اما بی‌آن‌ها

به اندازه‌ی یک تاریخ طول می‌کشد.


با این همه،

یلدا هنوز پیام‌آور است

که حتی در غربت،

حتی دور از خانه و آغوش،

می‌توان به قصه پناه برد، به شعر، به خاطره.


چرا که این شب کهن

بارها تاریکی را دیده،

و هر بار

طلوع را به یاد آورد.

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر