SANYA NEWS
فرهنگی

عبدالشکور همدرد؛ صدای صادق میهن در شعر، پژوهش و سیاست نظامی

نوشته شده توسط admin در تاریخ 27 عقرب 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 69


عبدالشکور همدرد؛ صدای صادق میهن در شعر، پژوهش و سیاست نظامی

عبدالشکور همدرد در دهکده رحمان‌خیل، شهرستان بازارک، استان پنجشیر دیده به جهان گشود. آقای همدرد دوران ابتدایی و متوسطه را در لیسه بازارک با کسب بالاترین امتیاز به پایان رساند و بر اساس همین رتبه از طرف وزارت معارف، بدون نیاز به امتحان کانکور، به صورت افتخاری در لیسه ابن‌سینای کابل پذیرفته شد. 

همدرد، سپس وارد دانشکده علوم دانشگاه کابل گردید و پس از آن در وزارت هوانوردی و ملکی به عنوان عضو بخش تحقیقاتی هیدرومتئورولوژی مشغول به کار شد.

پس از پیروزی مجاهدان به رهبری استاد ربانی، طبق دستور رییس دولت و هدایت مستقیم قهرمان ملی، آقای همدرد در سمت معاون رییس ستاد ارتش در امور سیاسی ایفای وظیفه کرد.

در دوره اول اشغال کشور، ایشان به دیار مهاجرت رفت و به مدت ۲۷ سال در کشورهای اروپایی زندگی می‌کند. در این دوران، فعالانه در زمینه‌های فرهنگی و رسانه‌ای فعالیت داشته و به عنوان شاعری زبردست و نویسنده‌ای برجسته شناخته شده است.

عبدالشکور همدرد با بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای از تهدیدات سیاه‌اندیشان و تروریست‌ها، درد و رنج مردم و میهن را در آثار شعری و مقاله‌های خود به تصویر کشیده است. خدمات ارزنده و شایانی در ترویج فرهنگ، بازتاب واقعیت‌های عینی و رویدادهای جاری داشته و همواره با دلی پاک و احساس صادقانه، از دردهای میهن و هموطنان غافل نبوده است.

ایشان همچنان در روابط اجتماعی و خانوادگی از جایگاهی والا برخوردار است؛ همسری نیک‌نام، پدری مهربان و روشن‌بین و چهره‌ای محبوب و صادق در فضای رسانه‌ای می‌باشد.

شاعری که با نگاهی دردمندانه برای میهن و مردم خود حماسه‌ها و سروده‌هایی بی‌نظیر خلق کرده است. وی نظامی‌گری را با ظرافت‌های شاعرانه ترکیب نموده و بی‌پروا از نابسامانی‌ها، ناهنجاری‌ها، حاکمیت‌های مستبد و ناکارآمدی‌های پیاپی حکام و رویکردهای ناکام آن‌ها نوشته است؛ قلمی که کمتر کسی اینگونه شجاعانه به کار برده است.

نمونه‌ای از شعرهای ایشان:


موج‌ها

شب تار است و چشمی دل تماشا می‌برد ما را

خیال خام و سرکش سوی سودا می‌برد ما را

عجب دردی است تنهایی، عجب رنجی است شیدایی

که پنهان می‌شود در ما و پیدا می‌برد ما را

خرد می‌لنگد از همراهی ای کشتی درین طوفان

که گه موج و گه گرداب دریا می‌برد ما را

به این نازک‌خرامی‌ها مشو مخمور این گلشن

طلسمی زنده‌گی اینسان به یغما می‌برد ما را

گمان نبود به ساحل آرمیدن‌ها نصیب ما

چو خشم موج هر دم تا و بالا می‌برد ما را

صدای پای این دل هر نفس در سینه می‌پیچد

نگر زین ناکجاها تا کجاها می‌برد ما را

ز عمری رفته جز یادی چه داری در بساط ایدل

به بال حسرت این دنیا، به عقبا می‌برد ما را

بزن زانو کنار کوزه و پیمانه‌ها سر کن

دمی با می حلاوت کن که از ما می‌برد ما را

همدرد


نویسنده: مژده ظفری بخشی

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر