SANYA NEWS
فرهنگی

اسیر بیدل؛ زندگی و اندیشه‌های قندی آغا

نوشته شده توسط admin در تاریخ 1 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 147


اسیر بیدل؛ زندگی و اندیشه‌های قندی آغا

عبدالحمید اسیر، معروف به قندی آغا (رح)، و متخلص به «اسیر»، فرزند الحاج میر عبدالقادر، در سال ۱۲۹۶ هجری خورشیدی در باغ نواب کابل به دنیا آمد. پدرش، عبدالقادر، از میران محلی بدخشان بود و فردی صوفی‌مشرب و متدین به شمار می‌رفت.

عبدالحمید اسیر (رح)، شاعر، عارف، بیدل‌شناس معروف و محبوب حوزه‌ی پارسی بود. این عارف خوش‌مشرب و بیدل‌شناس، سراپا اسیر بیدل، بنیاد مکتب‌خانه‌ی ابوالمعانی بیدل (رح) را با دستان و اخلاص مبارک‌شان گذاشت.

عبدالحمید اسیر (رح) در دوره‌ی حیات خود بیش‌تر از پنج سال عمر خود را وقف راه عرفان و بیدل‌شناسی نمود. زبان شیوا، معنا و تفسیر بلند در ابیات بیدل (رح) و زبان پارسی، هنر و استعداد فوق‌العاده‌ی قندی آغا (رح) بود که ابداً نظیرش تکرار نخواهد شد؛ چون‌که این عارف فرهیخته نامش با بیدل (رح) و ابیات بیدل (رح) گره خورده است و هرجا اگر شعر بیدل است، بی‌دلیل نام قندی آغا (رح) سرآغاز آن محفل است.

در روایت‌ها آمده است که قبلاً تخلص «واثق» را بر خود برگزیده بود، اما در یکی از محافل بیدل‌خوانی زمانی‌که به این بیت بلند بیدل (رح) می‌رسد، بعد از آن روز اسیر می‌شود و آن «اسیرِ سراپا بیدل» که تا توان بود و زبان بود، عمر گران بود، مخلص و مشعل‌دار مکتب بیدل (رح) شد:

اگرم غبار زمین کنی وگر آسمان برین کنی

من اسیر بیدل بی‌کس‌ات، تو کریمِ بنده‌نوازِ من

عبدالحمید اسیر (رح)، اهل طریقت و سالک راه عشق بود و از همه‌ی تعصبات قومی و فرقه‌ای دور بود. راه این بزرگ‌مرد، واحدیت، حق‌نگری و جستجوی معشوق واقعی بود.

قندی آغا (رح)، بعد از اینکه از تعبید، در سال ۱۳۲۵، دوباره عازم کابل گردید، در باغ نواب کابل، کلبه‌ی فقیرانه‌ی خود را نظرگاه و مکتب‌خانه‌ی بیدل (رح) ساخت.

عبدالحمید اسیر (رح)، در زمان حکومت نادرخان، با خانواده‌اش به ریگستان گرشک و قندهار تبعید شده بود. بعد از بازگشت دوباره‌اش به کابل، بنیاد مکتب بیدل (رح) را گذاشت که تا امروز چراغ آن روشن است.

حضرت قندی آغا (رح) به همه‌ی طریقه‌ها احترام خاص قایل بود و به مانند بیدل (رح)، هیچ‌گاه مریدی را نمی‌پذیرفت و همواره پیروی از سلسله‌ی خاصی را رد می‌کرد و بارها می‌فرمود که حضرت خواجه عبدالخالق غجدوانی گفته‌اند: «کسی از سلسله به جایی نمی‌رسد.»

حضرت قندی آغا (رح) مرد وارسته، نیکوسرشت، مهربان و پژوهش‌گر بی‌بدیل در حوزه‌ی زبان پارسی و ابیات حضرت ابوالمعانی بیدل (رح) بود و همواره از کبر، غرور و غرق‌بودن بیش از حد در جمع‌آوری مال و متاع دنیوی دور می‌گزید.

سرانجام این مرد مبارک، قندی آغا (رح)، بعد از یک عمر زندگی عارفانه، نیکوسرشتی و سربلندی، روز پنج‌شنبه (مورخ ۱۸ حمل ۱۳۷۳ ) ساعت (دو و نیم) بعد از ظهر، جان را به جان‌آفرین سپرد؛ که تا آخرین نفس‌های مبارکش، درس بیدل (رح) در زبانش به جریان و به گفتار بود:

شکرالله که از دولت بیداری بخت

خدمت بزم تو را تا دم مردن کردم

ساعت (دو و نیم) بعد از ظهر، استاد از جیب خود چیزی بیرون آورد و به سوی دریچه نگریست. سپس سه بار جمله‌ی «خدایا کرم» را تکرار کرد و با گفتن کلمه‌ی شهادت، آخرین سخن‌اش شد و خموشی ابدی اختیار کرد.

از خاک تربتم نفسی می‌زند غبار

بیدل هنوز زندهٔ عشقم، نمرده‌ام

طبق وصیت قندی آغا (رح)، جسد مبارک استاد عبدالحمید اسیر، در نزدیکی  (ده کیپک پروان سوم) بر‌ بلندی دامنه‌ی کوه، متصل به باغ بالا، به خاک سپرده شد. انالله و انا الیه راجعون.

آثار استاد عبدالحمید اسیر: کلید عرفان (در دو مجلد)، شرح رباعیات حضرت بیدل، پیوند دل، جنون شوکتان، مرد حق، فیروز ملنگ، تصوف و طرق چهارگانه، شاخ نبات، بیدل اویسی، ترجمهٔ رسایل جلال‌الدین سیوطی، کلید عرفان، اسیر بیدل.

مخمس استاد محمد عبدالحمید اسیر قندی آغا رح بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

از رفتن او تاب و توان در جگرم نیست

جز گرد خیالش نگهی در نظرم نیست

غیر از الم و درد انیس دگرم نیست

پُر بی‌کسم امروز کسی را خبرم نیست

آتش به سر خاک که آن هم به سرم نیست

امید بدر رفت ز کاشانۀ یأسم

دودی است پرافشان ز نهانخانۀ یأسم

در آتش بیداد چو پروانۀ یأسم

ایکاش فنا بشنود افسانۀ یأسم

می سوزم و چون شمع امید سحرم نیست

از فرش زمین تا به کمان‌خان‌ی افلاک

بسته است عدم عالم موهوم به فتراک

ما خار ضعیفیم و قضا شعل‌ی بی‌باک

حرف کفنی می شنوم لیک ته‌ی خاک

آن جامه که پوشد نفسم را به برم نیست

امروز به گوشم ز غم و درد پیامی است

در چشم من از گرد الم ظلمت شامی است

نقش قدمی مانده ندانم ز چه گامی است

گویند دل گم‌شده پامال خرامی است

فریاد در آن کوچه کسی راهبرم نیست

آن شاهد عیش و طرب آن پیر غزل‌خوان

استاد سر آهنگ مه‌ی بزم جوانان

از پیش نظر رفت چو معشوق خرامان

رحم است به نومیدی حالم که رفیقان

رفتند به جایی که در آنجا گذرم نیست

تا نبض نفس هست جنون تاز تپیدن

زین دا‌مگ‌ی وهم محال است رمیدن

در راه طلب کسوت هستی است دریدن

بی مرگ به مقصد چه خیال است رسیدن

من عزم دلی دارم و دل دیر و حرم نیست

در ماتم احباب اسیر از همه پیشم

داغیست از آن گم شده در سین‌ی ریشم

آهنگ وداعی است حساب کم و بیشم

بیدل چه بلا عاشق معدومی خویشم 

شمعم که گلی بِه ز بریدن به سرم نیست

اگرم غبار زمین کنی وگر آسمان برین کنی

من اسیر بیدل بی‌کس‌ات، تو کریمِ بنده‌نوازِ من

عبدالحمید اسیر (رح)، اهل طریقت و سالک راه عشق بود و از همه‌ی تعصبات قومی و فرقه‌ای دور بود. راه این بزرگ‌مرد، واحدیت، حق‌نگری و جستجوی معشوق واقعی بود.

قندی آغا (رح)، بعد از اینکه از تعبید، در سال ۱۳۲۵، دوباره عازم کابل گردید، در باغ نواب کابل، کلبه‌ی فقیرانه‌ی خود را نظرگاه و مکتب‌خانه‌ی بیدل (رح) ساخت.

عبدالحمید اسیر (رح)، در زمان حکومت نادرخان، با خانواده‌اش به ریگستان گرشک و قندهار تبعید شده بود. بعد از بازگشت دوباره‌اش به کابل، بنیاد مکتب بیدل (رح) را گذاشت که تا امروز چراغ آن روشن است.

حضرت قندی آغا (رح) به همه‌ی طریقه‌ها احترام خاص قایل بود و به مانند بیدل (رح)، هیچ‌گاه مریدی را نمی‌پذیرفت و همواره پیروی از سلسله‌ی خاصی را رد می‌کرد و بارها می‌فرمود که حضرت خواجه عبدالخالق غجدوانی گفته‌اند: «کسی از سلسله به جایی نمی‌رسد.»

حضرت قندی آغا (رح) مرد وارسته، نیکوسرشت، مهربان و پژوهش‌گر بی‌بدیل در حوزه‌ی زبان پارسی و ابیات حضرت ابوالمعانی بیدل (رح) بود و همواره از کبر، غرور و غرق‌بودن بیش از حد در جمع‌آوری مال و متاع دنیوی دور می‌گزید.

سرانجام این مرد مبارک، قندی آغا (رح)، بعد از یک عمر زندگی عارفانه، نیکوسرشتی و سربلندی، روز پنج‌شنبه (مورخ ۱۸ حمل ۱۳۷۳ ) ساعت (دو و نیم) بعد از ظهر، جان را به جان‌آفرین سپرد؛ که تا آخرین نفس‌های مبارکش، درس بیدل (رح) در زبانش به جریان و به گفتار بود:

شکرالله که از دولت بیداری بخت

خدمت بزم تو را تا دم مردن کردم

ساعت (دو و نیم) بعد از ظهر، استاد از جیب خود چیزی بیرون آورد و به سوی دریچه نگریست. سپس سه بار جمله‌ی «خدایا کرم» را تکرار کرد و با گفتن کلمه‌ی شهادت، آخرین سخن‌اش شد و خموشی ابدی اختیار کرد.

از خاک تربتم نفسی می‌زند غبار

بیدل هنوز زندهٔ عشقم، نمرده‌ام

طبق وصیت قندی آغا (رح)، جسد مبارک استاد عبدالحمید اسیر، در نزدیکی  (ده کیپک پروان سوم) بر‌ بلندی دامنه‌ی کوه، متصل به باغ بالا، به خاک سپرده شد. انالله و انا الیه راجعون.

آثار استاد عبدالحمید اسیر: کلید عرفان (در دو مجلد)، شرح رباعیات حضرت بیدل، پیوند دل، جنون شوکتان، مرد حق، فیروز ملنگ، تصوف و طرق چهارگانه، شاخ نبات، بیدل اویسی، ترجمهٔ رسایل جلال‌الدین سیوطی، کلید عرفان، اسیر بیدل.

مخمس استاد محمد عبدالحمید اسیر قندی آغا رح بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

از رفتن او تاب و توان در جگرم نیست

جز گرد خیالش نگهی در نظرم نیست

غیر از الم و درد انیس دگرم نیست

پُر بی‌کسم امروز کسی را خبرم نیست

آتش به سر خاک که آن هم به سرم نیست

امید بدر رفت ز کاشانۀ یأسم

دودی است پرافشان ز نهانخانۀ یأسم

در آتش بیداد چو پروانۀ یأسم

ایکاش فنا بشنود افسانۀ یأسم

می سوزم و چون شمع امید سحرم نیست


از فرش زمین تا به کمان‌خان‌ی افلاک

بسته است عدم عالم موهوم به فتراک

ما خار ضعیفیم و قضا شعل‌ی بی‌باک

حرف کفنی می شنوم لیک ته‌ی خاک

آن جامه که پوشد نفسم را به برم نیست


امروز به گوشم ز غم و درد پیامی است

در چشم من از گرد الم ظلمت شامی است

نقش قدمی مانده ندانم ز چه گامی است

گویند دل گم‌شده پامال خرامی است

فریاد در آن کوچه کسی راهبرم نیست


آن شاهد عیش و طرب آن پیر غزل‌خوان

استاد سر آهنگ مه‌ی بزم جوانان

از پیش نظر رفت چو معشوق خرامان

رحم است به نومیدی حالم که رفیقان

رفتند به جایی که در آنجا گذرم نیست


تا نبض نفس هست جنون تاز تپیدن

زین دا‌مگ‌ی وهم محال است رمیدن

در راه طلب کسوت هستی است دریدن

بی مرگ به مقصد چه خیال است رسیدن

من عزم دلی دارم و دل دیر و حرم نیست


در ماتم احباب اسیر از همه پیشم

داغیست از آن گم شده در سین‌ی ریشم

آهنگ وداعی است حساب کم و بیشم

بیدل چه بلا عاشق معدومی خویشم 

شمعم که گلی بِه ز بریدن به سرم نیست


نویسنده میرا جان 

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر