SANYA NEWS
اجتماعی

خشونت ساختاری؛ بازخوانی بحران خشونت علیه زنان در افغانستان

نوشته شده توسط admin در تاریخ 4 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 87


خشونت ساختاری؛ بازخوانی بحران خشونت علیه زنان در افغانستان

بیست‌وپنجم نوامبر، روز جهانی محو خشونت علیه زنان، نماد ایستادگی در برابر یکی از فراگیرترین و ماندگارترین نقض‌های حقوق بشر است. این روز که به یادبود سه خواهر میرابل، فعالان سیاسی اعدام‌شده در جمهوری دومینیکن نام‌گذاری شده، تأکیدی است بر این واقعیت که خشونت علیه زنان ریشه در ساختارهای نابرابر قدرت دارد و تنها یک مسئله شخصی یا خانوادگی نیست. 

در این میان، وضعیت زنان در افغانستان به نمادی آشکار و دردناک از این بحران ساختاری تبدیل شده است؛ کشوری که همواره در صدر فهرست مناطقی با بالاترین شاخص‌های خشونت علیه زنان قرار داشته و در پی تحولات اخیر، این خشونت‌ها در قالب محرومیت‌های سیستماتیک از حقوق اولیه، ابعاد تازه و نگران‌کننده‌ای یافته‌اند.  

خشونت علیه زنان در افغانستان پدیده‌ای فردی یا تصادفی نیست، بلکه بر بستری از سنت‌ها، قوانین و تفسیرهای افراطی استوار شده است. ساختارهای پدرسالارانه و قبیله‌ای، زنان را اغلب در جایگاه «مالکیت» و «حافظ آبرو» تعریف می‌کنند و قوانین عرفی مانند «بدل دادن» یا «فیصله‌های شوراهای محلی»، راه را برای خشونت‌های غیرقابل پیگرد هموار می‌سازند. 

نظام‌های حقوقی نیز غالباً ناتوان از محافظت مؤثر از زنان بوده‌اند و با قوانینی چون تأیید ضمنی «تأدیب» همسر، خشونت را در پوشش قانونی پنهان کرده‌اند. افزون بر این، تفسیرهای خشک و افراطی از دین، به ابزاری برای محدود کردن زنان به نقش‌های سنتی و محروم کردن آنان از آموزش، اشتغال و مشارکت اجتماعی بدل شده است. این عوامل در هم تنیده، فضایی را ایجاد کرده‌اند که در آن خشونت نه تنها تقبیح نمی‌شود، بلکه در مواردی حتی از سوی نهادهای نافذ جامعه توجیه می‌گردد.  

خشونت علیه زنان در افغانستان امروز در قالب‌های گوناگون و اغلب در هم تنیده‌ای رخ می‌نماید. خشونت فیزیکی، از کتک‌خوردن روزمره تا خودسوزی‌های ناشی از ناامیدی، و خشونت روانی مانند تحقیر و انزوا، آسیب‌های عمیقی بر پیکر و روان زنان وارد می‌آورد. در کنار اینها، خشونت اقتصادی با محروم کردن زنان از ارث، مالکیت و استقلال مالی، آنان را در چرخه وابستگی و سوءاستفاده زندانی می‌کند. اما شاید ویرانگرترین شکل خشونت در افغانستان کنونی، خشونت ساختاری باشد که به صورت محرومیت سیستماتیک و برنامه‌ریزی‌شده دختران از آموزش و زنان از اشتغال نمایان می‌شود. این محرومیت نه تنها حق بنیادین آموزش را نقض می‌کند، بلکه توانایی نسل آینده را برای مشارکت در توسعه جامعه نابود می‌سازد. ازدواج‌های اجباری و کودکان نیز ادامه این چرخه شوم است. ترس از انتقام، نبود نهادهای قضایی مطمئن و فشار برای حفظ آبرو، باعث می‌شود اکثر این پرونده‌ها هرگز گشوده نشوند و زنان قربانیان خاموش این تراژدی باقی بمانند.  

پیامدهای این خشونت‌ها تنها به زندگی فردی زنان محدود نمی‌ماند و تمامی جامعه را در بر می‌گیرد. قربانیان با آسیب‌های روانی بلندمدتی مانند افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه دست و پنجه نرم می‌کنند که درمان آن در نبود خدمات بهداشت روانی تقریباً ناممکن است. در سطح کلان، محروم کردن نیمی از جمعیت از آموزش و اشتغال، به معنای نادیده گرفتن عظیم‌ترین سرمایه انسانی جامعه و محکوم کردن کل کشور به رکود اقتصادی و توسعه‌نیافتگی است. این وضعیت به فرسایش سرمایه اجتماعی و بی‌اعتمادی به نهادهای حاکم می‌انجامد و هرگونه چشم‌انداز برای صلح و ثبات پایدار را تضعیف می‌کند. جامعه‌ای که برای نیمی از اعضای خود عدالت قائل نیست، در حقیقت بنیان خود را سست می‌کند.  

رویکرد به این بحران پیچیده نیازمند راهکارهایی چندوجهی و هماهنگ است. حمایت بی‌چشم‌داشت جامعه بین‌الملل از فعالان حقوق زن، روزنامه‌نگاران و نهادهای مدنی محلی که در خط مقدم این مبارزه هستند، حیاتی است و باید شامل تأمین امنیت، منابع مالی و ایجاد پلتفرم‌های امن برای گزارش‌دهی باشد. استفاده از تمامی ابزارهای حقوقی و دیپلماتیک برای مستندسازی خشونت‌ها و تحت فشار قرار دادن نهادهای حاکم به منظور لغو احکام تبعیض‌آمیز و بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها برای دختران ضروری است. تمرکز بر عدالت ترمیمی و ایجاد کانال‌های ایمن و جایگزین برای ثبت شکایات قربانیان، بدون ترس از مجازات‌های ثانویه، نیز اهمیت دارد. افزون بر این، هیچ راه‌حل پایداری بدون توانمندسازی اقتصادی زنان ممکن نیست؛ سرمایه‌گذاری بر آموزش‌های فنی و حرفه‌ای و حمایت از کارآفرینی زنان، حتی در قالب دورکاری، می‌تواند گذر از وابستگی به استقلال را ممکن سازد.  

فرجام سخن:

وضعیت زنان در افغانستان تنها یک تراژدی انسانی نیست، بلکه آزمونی برای وجدان جهانی است. سکوت و انفعال در قبال این فاجعه به معنای تقویت ساختارهای خشونت و محکوم کردن کل جامعه افغانستان به تاریکی است. زنان افغان قربانیان منفعل نیستند؛ آنان قهرمانان مقاومتی خاموشند که صدایشان باید شنیده شود. 

از جامعه جهانی، نهادهای بین‌المللی و تمامی وجدان‌های بیدار خواسته می‌شود امنیت و حمایت از فعالان زن و قربانیان را در اولویت قرار دهند، با استفاده از تمامی مکانیسم‌های پاسخگویی بین‌المللی برای پایان دادن به خشونت ساختاری و محرومیت آموزشی فشار آورند، با اختصاص بودجه‌های هدفمند استقلال اقتصادی زنان را در مرکز برنامه‌های توانمندسازی قرار دهند و تضمین کنند که در هرگونه گفت‌وگو و کمک‌رسانی، حقوق غیرقابل مذاکره زنان خط قرمز باشد. زمان شکستن سکوت اکنون است؛ دفاع از حقوق زنان افغان، دفاع از آینده‌ای است که در آن کرامت انسانی برتر از هر ایدئولوژی و سنتی قرار دارد.

نویسنده: شفیع الله شهزاد عزیزی 

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر