SANYA NEWS
فرهنگی

بهرام هیمه؛ صدای کوهستان در آیینه شعر معاصر

نوشته شده توسط admin در تاریخ 8 قوس 1404
آخرین بروزرسانی توسط admin در تاریخ 30 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 112


بهرام هیمه؛ صدای کوهستان در آیینه شعر معاصر

بهرام هیمه در سال ۱۳۷۴ خورشیدی، در کوهستان‌های مربوط به استان کاپیسا چشم به جهان گشود.

هیمه، تحصیلات ابتدایی و دانشگاهی خود را در شهر کابل به پایان رسانده و در رشته روان‌شناسی در دانشگاه کابل دانش‌آموخته است.

بهرام هیمه زمانی که دانشجوی دانشگاه کابل بود، به سرودن شعر روی آورد. او سرایش را ترکیبی از الهام و تلاش شاعرانه می‌داند و بیشتر در قالب غزل به سرایش پرداخته است. 

هیمه عواطف و احساسات انسانی را در شعرهایش بازتاب داده و از طریق سرایش، پیوندی دوسویه برقرار کرده است؛ پیوندی که گاه شعر و شاعر را به هم می‌رسد و به خوانش و سرایش متقابل می‌انجامد. 

گاهی شاعر به دنبال شعر می‌گردد و موضوعی را در ذهن می‌پروراند و با الهام، جنب‌و‌جوش و هیجان موج‌های دریای واژه‌ها را می‌آفریند، و گاهی روح، در تنش موج‌های بی‌تاب و ناآرام احساسات درونی انسان فرو می‌رود و زبان روح می‌شود.

شعرهای هیمه آمیخته‌ای است از زبان صادقانه‌ی روح که با روح جمعی در تفاهم و هم‌سویی قرار می‌گیرد و آیینه‌ای از بیان احساسات هر انسان است؛ بیانی که صراحتی آیینه‌وار دارد و ذهن آدمی را دچار آشوب، جنبش، حرکت و بیداری می‌سازد.

شعر و شاعری، شاخصه انسان خراسانی و هم‌دیش با حادثه‌های تاریخی، فرهنگی، ادبی، احساسی و اجتماعی است که در بیانات متنوع و قالب‌های متعدد سرایشگری تجلی می‌یابد.

بهرام هیمه بسیار طبیعی و بی‌واسطه در میان مردم جا باز کرد و محبوب سفره‌های شعر و سخن شد و فراتر از مرزها نیز شناخته شد.

علاقه‌مندی‌های او به ادبیات است؛ رشته تحصیلی‌اش روان‌شناسی است و همچنین به تاریخ، جغرافیا و علوم سیاسی نیز می‌پردازد و مطالعه می‌کند.

نخستین مجموعه شعری بهرام هیمه در سال ۱۳۹۷ با نام «از الف تا یار» به چاپ رسید و دو مجموعه دیگر نیز در راه چاپ است

‎غرور و هیبت تو در دل سپاه تونیست


کسی مراقب اندیشه ها و راه تو نیست

‎اگر به نام تو امروز جمع جارچیان


مزاحم همه شهر اند؛ این گناه تو نیست

‎کسی به شکل تو باشد نمی‌شود مسعود


تمام مسأله در کفش و در کلاه تو نیست

‎کسی که دوست ندارد تو را دلش سنگ است


تو خود نمونۀ مهری و اشتباه تو نیست

‎تو را غرور و تو را افتخار می ‌زیبد


تو را کلاه کژ و اقتدار می ‌زیبد

‎تو خاطرات منی در زمان کودکیم!


تو قهرمان منی، قهرمان کودکیم

‎تمام مساله ای یار با قیامت ماند


تو را ندیدم و دیدار با قیامت ماند

‎سخن ز معرکه ای در میان نمی‌آید


چنان تو در وطنم قهرمان نمی‌آید

‎کسی نمانده ببیند به فکر و باور تو


مصیبت است مصیبت به جان کشور تو

‎نشد کلاه بپوشم تفنگ بر دارم


نشد شهید شوم در رکاب و سنگر تو

‎چقدر صاحب جاه و جلال گردیدند


یکی یکی همه رزم‌ آورانت از بر تو

‎تو را به خاک سپردند و بعد، آمر صایب!


نپرس این ‌که چه کردند در برابر تو

‎سفر بخیر خدا حافظ ای مسافر من


فقط برای تو باید سرود، آمر من

‎غمت به سینه و سنگ مزار خواهد ماند


سریچه تا به ابد داغدار خواهد ماند

‎تو را به گریه نشستم تو را صدا کردم


برای خانه‌ی تنهایی ات گل آوردم

‎صدا زدیم و نیامد جواب، فرمانده!


چقدر خسته یی، آری! بخواب فرمانده!

نویسنده: مژده ظفری بخشی

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر