SANYA NEWS
فرهنگی

پشت درهای بسته

نوشته شده توسط admin در تاریخ 9 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 80


پشت درهای بسته

قسمت دوم

او را زود از خودشان جدا کردند.

هنوز قدش به آیینه نمی‌رسید، کودک بیشِ نبود که نامش را زنِ فلانی گذاشتند.

فرصت نداشت کودک بماند، بازی کند، بخندد یا آزاد باشد. کسی با مهربانی کودک بودنش را نفهمید به‌رسم زمانه او را وارد دنیای بزرگ‌سالی کردند، گذاشتند زیر پای تقدیری که خودش انتخاب نکرده بود...

سال‌های زیادی گذشت

نه با زنده‌گی و آسایش؛ بل‌که

با تحمل خشونت‌های متفاوت.

چهار بار مادر شد.

یک‌دختر و سه‌پسر

هر کودک تکه‌ی از نجات بود که در آغوشش افتاده بود.

وقتی دخترش می‌خندید دلش باور می‌کرد که شاید دنیا هنوز کاملن دشمن نیست. اما پس هر خنده‌ی کودکش دردی بزرگی را می‌خواست فراموش کند و ببخشد 

وقتی پسرهایش می‌خوابیدند آرام نفس می‌کشید از دور نگاه‌شان می‌کرد و لبخندی تلخی میزد و می‌گفت شاید این‌ها وسیله خوشی من باشد...

چون می‌دانست تا چند ساعت دیگر دوباره طوفان شروع می‌شود.

خشونت مهمان، هر شب خانه بود.

نه در پنهان و...

نه در خلوت

پیش چشم بچه‌ها.

تا آن‌ها یاد بگیرند که ترس زبان اول این خانه است.

خشونت رسم خانه طفلی با چشم گریان خودش را در بغل مادر می‌انداخت.

اما او فریادی نمیزد تا کودکش نترسد.

چون فریادزدن هم اجازه می‌خواست و...

سکوت کردن هم جرم بود.

اما تنها سکوت چیزی بود که هنوز می‌توانست از خودش نگه‌دارد.

امروز دیگر از خوش‌بختی حرفی نمی‌زند و

فقط از زنده‌ماندن کودکانش حرف می‌زند.

 از این‌که فردا نانی باشد و

ترس کم‌تری باشد 

و دست خشونت کمی دیرتر بالا برود.

او دیگر به رهایی فکر نمی‌کند و قدمی برای آزادشدن بر نمی‌دارد؛ فقط روایت می‌کند. روایت الم‌ناک 

او به دوام فکر می‌کند...

و دردناک‌ترین بخش داستان این نیست که او چه می‌کشد

دردناک‌ترین‌اش این است که

فرزندانش یاد می‌گیرند که

چگونه با خشونت زنده‌گی کنند و

 نوشتن از او 

نوشتن از یک زن نیست؛ بل 

نوشتن از یک‌نسل در حال نفس‌بریدن است که برایم دردناک‌تر از خشونت است.

نویسنده: دریا نشاط

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر