SANYA NEWS
فرهنگی

وحیدالله نصرت؛ آموزگار، اصلاح‌گر اداری و شاعر معاصر فارسی

نوشته شده توسط admin در تاریخ 10 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 158


وحیدالله نصرت؛ آموزگار، اصلاح‌گر اداری و شاعر معاصر فارسی

اراده آفریدگار بر آن بود تا در سال ۱۳۵۲ هجری شمسی مطابق ۱۹۷۳ میلادی، در حومه روستای جمال‌آغه و قریه‌ای به نام قربانخیل در ولسوالی حصه دوم کوهستان ولایت کاپیسا، در خانواده‌ای از دودمان مجددی و از طبقه متوسط جامعه، کودکی به دنیا آید که نامش را وحیدالله گذاشتند. این خانواده از جمله خانواده‌های تعلیم یافته و روحانی منطقه بود.

وحیدالله تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب‌های ولایت‌های کاپیسا و پروان گذراند و دوره لیسه را در لیسه نعمان ولایت پروان با موفقیت به سویه بکلوریا به پایان رساند. پس از سپری کردن آزمون کانکور، به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل راه یافت و از آنجا با مدرک لیسانس فارغ شد.

وحیدالله فعالیت‌های خدمتی خود را با سمت معاون ریاست اصلاح و تربیت اطفال در ولایت کاپیسا آغاز کرد. سپس در کمیسیون انتخابات لویه جرگه قانون اساسی، کمیسیون انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در ولایت کاپیسا به خدمت پرداخت. 

سپس به‌صفت آموزگار ارشد اداره و مدیریت در مرکز آموزشی کمیسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی ولایت پروان منصوب شد و به مدت شش سال در این سمت فعالیت نمود. همچنان پنج سال به عنوان مربی جامعه در موسسه بین‌المللی پاملرنه ولایت پروان مشغول به کار بود و آخرین مسوولیت رسمی خود را به حیث آمر اصلاحات اداری و خدمات ملکی ولایت پروان انجام داد. اما در چهار سال اخیر بیکار و خانه‌نشین است.

در طول زندگی، وحیدالله در عرصه تعلیم و تربیت برای فرزندان وطن، خدمات خیریه را نیز به عنوان مسوول ولایت پروان و عضو شورای رهبری بنیاد خیریه هدف ارایه داده است. او همچنان مشاور پرورشگاه بی‌بی خدیجه در ولایت پروان است.

در عرصه ادبیات نیز به سرودن شعر در قالب‌های کلاسیک پرداخته و اثر چاپ شده‌ای به نام «رقص آیینه» دارد که شامل ۹۹ قطعه غزل می‌باشد.

جز به خالق بنده‌ام، وابسته کس نیستم

مدح‌گوی کاذب هر خار و هر کس نیستم

نخل طوفانم، نمی‌لرزم زهر باد خزان

کاج پیرم، ریشه‌دارم، برگ نورس نیستم

عاشق انسانم و انسانیت را خادمم

پیرو اندیشه‌های گرگ و کرگس نیستم

ظاهرم ساده ولی آزاد از هر قید و بند

با حریر بندگی هرگز ملبس نیستم

با قناعت شادم و از روزگار خود خوشم

حامی‌ام پروردگارم هست، بی‌کس نیستم

در حریم آدمیت دوست دارم همه را

لیک وابسته به جز ذات اقدس نیستم

نصرت


کسی احوال دل از چهره‌ی آدم چه می‌فهمد؟

ز تلخی و تألم آدم بی‌غم چه می‌فهمد؟

بیان درد دل با آدم بی‌درد افسانه است

کسی که غم ندارد، از غم و ماتم چه می‌فهمد؟

کسی که اشک از چشمش ز سوز دل نمی‌ریزد

تفاوت بین اشک و قطره‌ی شبنم چه می‌فهمد؟

کسی که بازی تقدیر همیشه در امان بوده

ز نیرنگ و جفای سخت این عالم چه می‌فهمد؟

چون نیرنگ‌ها عادت شد، به قولش کی شود باور؟

که او برقیمت یک وعده‌ی محکم چه می‌فهمد؟

برای آنکه عشق و قبله‌اش باشد هوس‌هایش

به قدر کعبه و بر حرمت زمزم چه می‌فهمد؟

نصرت


ازبس که خسته ام بدنم دردمیکند

بعدازحیات حتی کفنم دردمیکند

ازبس گرفته بغض گلویم زفرط درد

حتی زگفتنش سخنم دردمیکند

پیچانده التهاب تآلم وجودمن

ازپاوپنجه تایخنم درد میکند

ازآتشی که رگ رگ من رافراگرفت

هرتاروپودپیرهنم درد میکند

ازدر هر عزیز خودم درد میکشم

وقتی که قلب هم وطنم درد میکند

نصرت

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر