SANYA NEWS
فرهنگی

یادداشت روز؛ سنگینی دلتنگی در هوای سرد

نوشته شده توسط admin در تاریخ 12 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 61


یادداشت روز؛ سنگینی دلتنگی در هوای سرد

نویسنده: دریا نشاط

امروز هم مثل بسیاری از روزهای دیگر، با احساسی مبهم و نامشخص بیدار شدم. صدایی آرام و در عین حال تکراری در ذهنم می‌پیچید که نمی‌دانم خواب بود یا خاطره‌ای از گذشته. 

گاهی آدم با خاطراتی از خواب برمی‌خیزد که هیچ‌وقت واقعاً نرفته‌اند، بلکه فقط در سکوت و آرامش ذهن، جا خوش کرده‌اند و حضورشان را حس می‌کنی. شاید اگر آنجا بودم، همه چیز می‌توانست جور دیگری رقم بخورد…

پنجره را باز کردم، ولی حتی هوای سرد و تازه‌ی بیرون هم نتوانست آن سنگینی همیشگی را از دلم بردارد. قدم به بیرون از اتاق گذاشتم، اما باز هم آن سنگینی که گاهی گلویم را فشار می‌دهد، همچنان همراه من بود و دور نمی‌شد. انگار بعضی دلتنگی‌ها به هوا و فصل‌ها ربطی ندارند، به آدم‌ها هم نه؛ آن‌ها تنها از اعماق وجود می‌جوشند و ماندگار می‌شوند. 

هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسند، فقط شکل و قالب‌شان تغییر می‌کند. چشم‌هایم را به گیلاس چای دوختم، نه برای اینکه بنوشمش، بلکه برای لحظه‌ای که بخار ملایم از سطحش بالا می‌آید و چند ثانیه همه چیز را در هاله‌ای مبهم فرو می‌برد. همان‌طور که خاطرات نیز گاه واقعیت را، حتی حال و آینده را، در مه و ابهام فرو می‌برند. 

این روزها لبخند زدن برای من شبیه نقاشی روی دیواری ترک‌خورده است؛ تلاشی بی‌پایان برای زیبا نشان دادن چیزی که سال‌هاست آسیب دیده و شکننده است.

در ذهنم بارها پرسیدم: چگونه می‌توان ادامه داد و هم‌زمان فراموش نکرد؟

شاید اصلاً فراموشی برای ما مقدر نیست. شاید تنها راه، زندگی کردن با نبودن‌هاست، یادگرفتن پذیرش و گذر کردن از آن‌ها. حتی وقتی که از لحظه‌ی بعد خودمان هم بی‌اطلاعیم که چه خواهد شد…

اگر اتفاقی هم بیفتد، آیا توانایی داشته‌ام که آن را با کسی در میان بگذارم؟ آیا واقعاً چنین کسی را پیدا خواهم کرد که روزی، درد را مانند سیلی بر صورتم نوزد؟

بعضی دردها هرگز بزرگ نمی‌شوند، فقط عمیق‌تر و سنگین‌تر می‌گردند.

و بعضی خاطره‌ها هرگز پایان نمی‌یابند، چون هیچ‌گاه به‌درستی به سرانجام نرسیده‌اند.

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر