SANYA NEWS
سیاسی

نیم‌قرآن‌باوری و نیم‌قانون‌پذیری

نوشته شده توسط admin در تاریخ 12 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 76


نیم‌قرآن‌باوری و نیم‌قانون‌پذیری

نویسنده: مهرزاد عظیمی

برخی از دوستان که با استناد به قانون اساسی، واژهٔ «افغان/پشتون» را بر دیگران تحمیل می‌کنند، درک نمی‌نمایند که بسیاری از بخش‌های این قانون جعل‌شده است. گذشته از این، چهار سال است که هم قانون اساسی و هم حکومتی که آن را اجرا می‌کرد، از میان رفته‌اند. اما این افراد چنان در توهم و جعل‌کاری غوطه‌ورند که قانونی را که دیگر وجود داخلی و خارجی ندارد، دستاویز قرار داده و تنها یک یا دو بند آن را که به سود خودشان است، می‌خواهند بر مردم تحمیل کنند؛ همان‌گونه که از اسلام نیز تنها چند مورد خاص و منفعت‌دار را برگرفته و باقی را رها کرده‌اند.

از سوی دیگر، هرگاه استناد گروهی از خودفروختگان و شوونیست‌ها را به قانون اساسی می‌بینم، سخن یکی از دوستان افغان/پشتونم به یادم می‌آید که گه‌گاه با شوخی می‌گفت: «عزیزم، ما افغان‌ها/پشتون‌ها به نیمی از قرآن ایمان داریم و نیم دیگر را که به زیانمان است، نمی‌پذیریم.» آن زمان که تازه جوان بودم، فکر می‌کردم شوخی می‌کند و فقط برای خنداندن ما چنین حرفی می‌زند. اما اکنون که استنادهای حق و ناحق‌شان را به اسلام و قانون اساسی می‌بینم – قانونی که ده‌ها روایت از جعل و تحمیل آن توسط شوونیست‌ها و مزدورانشان وجود دارد و چهار سال است که نه قانونی باقی مانده و نه مجری‌ای – چنان استدلال می‌کنند که روح و روان آدمی را می‌آزارد.

این جماعت درک نمی‌کنند که حتی اگر فرض کنیم پاسداری از این قانون واجب است، تکلیف دیگر بخش‌های آن چه می‌شود؟ آیا تنها موظفیم یکی دو بند آن را رعایت کنیم؟ چرا از سایر بندهایش سخنی گفته نمی‌شود؟ چرا اشاره نمی‌کنند که وقتی دزدی کردیم، فساد آفریدیم، معامله نمودیم، ستم روا داشتیم، فرار کردیم، حکومت را سقوط دادیم، زمین‌های بومی مردم را اشغال کردیم و برای حفظ منافع شخصی‌مان، حقوق مردم را فروختیم، قانون اساسی نقض شد و ماهیت خود را از دست داد؟ اما این جماعت جعل‌کار به همراه مزدورانشان چنان سخن می‌گویند که گویی برگی از درخت تکان نخورده است.

این صحنه مرا به یاد همان مثل معروف می‌اندازد که به بی‌حیا گفتند: «چنار در کون ات، خندید و گفت: سایه‌ای سرم است.» و این تصویر دقیقاً مصداق عینی همین جماعتی است که با کمال بی‌شرمی، در چشم مردم داخل می‌شوند.

از سوی دیگر، این جماعتی که دیگران را متعصب و خود را ملی‌گرا می‌خوانند، چگونه است که با یک اعتراض مدنی، تاجیک را تاجیکستان، اُزبَک را اُزبَکستان و هزاره را گورستان می‌فرستند؟ چرا همین‌که لب به سخن گشودیم، به جای استدلال از خشونت کار می‌گیرند و می‌گویند: «اگر افغان/پشتون نیستین، افغانستان را ترک کرده بروید»؟ اگر «افغان» هویت قومی نیست، چرا با رد آن، پشتون‌ها را آن‌قدر فشار می‌ آید و حاضرند عملی انتحاری انجام دهند، اما اجازه نمی‌دهند که از شناسنامه و گذرنامه حذف شود؟

خوب، فرض را بر این بگذاریم که واژهٔ «افغان» هویت قومی نیست، بلکه هویت ملی است. آیا این هویت ملی را مردم حق دارند که رد یا تأیید کنند؟ یا این هویت ملی تنها مربوط به پشتون‌ها می‌شود و دیگران هیچ حقی ندارند؟

جنبش‌های حق‌طلب و آزادی‌خواه می‌گویند: «همان‌طور که ما به هویت و همه چیز شما افغان/پشتون‌ها احترام می‌گذاریم، شما هم هویت قومی‌تان را بر ما تحمیل نکنید و به کار خدا تن داده، به هویت و زبان ما احترام بگذارید.» اما طرف مقابل می‌گوید: نه، اگر قبول داری همین است و اگر نه، بمیر یا این سرزمین را ترک کن. بر این اساس، شوونیست و متعصب چه کسانی هستند؟

تعدادی به قول خودشان ملی‌گرای تاجیک و هزاره و اُزبَک، با کمال بی‌شرمی این دو را در یک ترازو انداخته و می‌سنجند و بررسی می‌کنند، اما هیچ‌گونه تفکیکی قائل نمی‌شوند؛ وگرنه می‌دانستند که چه به چه است.

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر