SANYA NEWS
اجتماعی

دل بی‌کینه کی دارد؟

نوشته شده توسط admin در تاریخ 13 قوس 1404

اشتراک گذاری: فیسبوک | توییتر | واتس‌اپ | لینکدین
بازدیدها: 63


دل بی‌کینه کی دارد؟

نویسنده:مژده ظفری بخشی

 کسی‌که احساس حقارت ندارد دنیا را برای کسی خُرد و کوچک نمی‌بیند هر انسانی برای خود جایی در این کره‌ای خاکی دارد هر‌چند شعار انسانیت سر‌دادن ساده نیست و به آن تمسک‌جستن از‌جانب گروه‌های به‌ظاهر متمدن جز تظاهر و فریب مردم نیست اما اگرشعا‌رها صادقانه و مخلصانه باشند دست‌یافتنی‌اند نه محال و دست‌نارس.

 نخبگان در جامعه پیشوایان و پیش‌گامان شمرده می‌شوند هر گفتاری، پنداری، کرداری الگوی خوب یا ناخوب برای افراد و اشخاص در جامعه قرار می‌گیرد.

جامعه‌ی امروز تفاوت‌های چشم‌گیری با دیروز دارد؛ تفاوت‌هایی که غالباً به جنگ و پیامدهای ویران‌گر آن نسبت داده می‌شود. 

این توجیه، بهانه‌ای شده است برای بسیاری تا بی‌ادبی، بی‌بندوباری و انحرافات ناشی از عقده‌های روانی خود را توجیه کنند. با این‌حال، نمی‌توان نقش جنگ را نادیده گرفت؛ چرا که جنگ‌ها خانه‌براندازند، خانواده‌ را که بن و اساس جامعه‌ است؛ فرو می‌ریزاند و سبب شکست و ریخت‌ها می‌گردد و جامعه‌ای پس از جنگ دیگر آن جایگاه اخلاقی و معنوی را نمی‌تواند داشته باشد الی سال‌ها و یا قرن بگذرد تا دو‌باره همه سر‌جایش بر‌گردد در صورتی‌که نظام قانون‌مند؛ و ساختار انسانی باشد. 

امروزه نسل جدید، در بسیاری از زمینه‌های زندگی، حسرت جامعه‌ی دیروز را می‌خورند و حتی آرزوی زیستن در آن دوران را دارند. اما زمان بازنمی‌گردد. انسان برآیند زیست‌گاهی‌ است که در آن رشد می‌کند و رؤیاها نمی‌توانند جامعه‌ای ایده‌آل، سالم و خیال‌انگیز همچون مدینه‌ی فاضله‌، سریال‌ها، فیلم‌ها، رمان‌های قشنگ رومانتیک را برای ما باز‌تاب دهند اما می‌شود با کار و تلاش و طرح برنامه‌های فرهنگی برای بهبود، شفا‌بخشی و داشتن فضای سالم الی جامعه‌ی خوب‌داشتن همت گمارد و دست زبر الاشه ننشست و سیل‌بین نبود.

جنگ‌های طولانی‌مدت، موجی از مهاجرت‌ها، جنگ‌های داخلی و خانه‌جنگی‌ها و شکل‌گیری شکاف‌های اجتماعی و‌ تولید و باز‌تولید درز و فاصله‌‌ی میان‌قومی را به همراه داشته است و آدم‌ها را در برابر یک‌دیگر قرار داده است. اما آنچه حتی ویران‌گرتر از جنگ بوده، دامن‌زدن به اختلافات قومی و زبانی‌ است که از بیرون سازمان‌دهی شده‌ است؛ دسیسه‌های برای درآمدزایی گروهی خاصی از اقلیت‌های قومی بیرون از جامعه، که به تشدید اختلافات قومی، سمتی، زبانی و فرهنگی انجامیده و جامعه را به بازاری پرآشوب بدل کرده‌ است. 

در این فضای آلوده، برخی بدون هیچ تعهد اخلاقی، مسوؤلیت‌پذیری یا ذره‌ای از بهره‌گیری از عذاب ‌وجدان، هر مسیری را می‌پیمایند و آنچه از قرن‌ها و سال‌های متمادی و حوادث ناگوار و زننده‌ای تاریخی در ذهن و دنیای درون و نا‌خوداگاه داشته‌اند انباشتی‌که نسل‌به‌نسل منتقل و هنگام خشم و عصبیت‌های قومی و بروز احساسات ناهنجارمند بی‌محابا به بیرون پرتاب شده است بی‌آنکه به پیامدهای آن در ساحت‌های گوناگون توجهی داشته باشند. 

یکی از ناهنجارترین جلوه‌های این آشفتگی، زبان‌درازی، دشنام‌گویی، گستاخی و فحاشی‌ است که برخلاف فرهنگ، ادب، و پندار سالم انسانی‌ شکل یافته است. این ابزار برای حذف زنان، مردان، و انسان‌های نیک‌اندیش، روشن‌ضمیر، دلسوز و فعال به‌کار می‌رود؛ کسانی که با شجاعت در برابر دروغ‌پراگنی‌ها، جعل، زشتی‌ها و برنامه‌های استخباراتی می‌ایستند و می‌کوشند سیاه را از سفید و حقیقت را از جعلیات‌ تفکیک دهند. 

در این میان؛  بانوان چه در داخل و چه بیرون از جامعه‌ای افغانستانی با صداقت، فداکاری، عاطفه‌ی مادرانه و زنانه و اراده‌ای استوار، در میدان فرهنگ، سیاست، حقوق و روشن‌گری خوب درخشیده‌اند و تلاش‌های‌شان ستودنی و فراتر از تصور است. اما برای خاموش ساختن این صداها، فحاشانی اجیر شده‌اند تا حتی بیرون از کشور نیز فضای فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی ، اجتماعی و عرصه‌های دیگر … را از آنان بگیرند و با‌ زدودن جسارت و شجاعت‌شان، آنان را از میدان بدر‌نمایند. 

با این حال، این ترفندهای طالبانه، سرکوب‌گرانه، نامردانه، درست‌انگارانه‌ای فاشیستی، نه‌تنها پیروز نشده‌اند، بلکه فرهنگ فحاشی و زشت‌گویی را از مرکز توجه به حاشیه رانده‌اند. زیرا جوهره‌ی جامعه‌ای سنتی و فرهنگی بومی با هیچ نیروی شیطانی‌ای زدودنی نیست و  اندیشه و سرشت انسانی نیز دگر‌شدنی نیست !

در جامعه‌ای که سال‌ها برای ارزش‌های فرهنگی، سنتی، تاریخی، دینی و معنوی جنگیده و لحظه‌ای آرام نگرفته، چگونه می‌توان انتظار داشت که فرهنگ زشت و رکیک بیگانگان جای خود را باز کند و جایگاه بانوان را در ساختار فرهنگ بومی‌یانه بلرزاند ؟

اگر مردی بانو ی را دشنام دهد، مردان بسیاری در کنار زنان میایستند و در برابر اهریمنان خواهند جنگید.

در جهان امروز، فحاشی چه در فضای واقعی و مجازی به‌نوعی ترور روانی در‌آمده است که خاصه بانوان را نشانه می‌گیرند نا با فحش و اینک شهر مبتذل؛ همان‌گونه که یک انتحاری با واسکت پر از مواد منفجره خود را انتحار می‌دهد، یک انسان سیاه‌اندیش نیز که زیر پوسته‌ای از ظاهر متمدانه پنهان شده، با واژه‌هایی زهرآلود، عقده‌های فروخورده‌اش را منفجر می‌کند. چه تفاوتی است میان کسی که خود را در میان مردم غیر‌نظامی، کودکان، زنان و ….  انفجار می‌دهد  زبرا جسارت رزمیدن رو‌برو در میدان جنگ را ندارد با کسی که در میدان قلم، حرمت‌ها را می‌شکند و به جان انسانیت می‌افتد ؟

 واسکت اُفت انسانی و فرو‌کاست انسانیت‌مداری را می‌پوشد و خودش را در میان بانوان روشن‌نگر و روشن‌گر و رسالت‌مند و اردات‌مند به مسلک خبرنگاری انفجار بدهد؟

 هر‌دو از منظر روایت‌های انسانی و فرهنگی تروریست و دهشت‌افگن شمرده می‌شوند یکی در لباس مذهب دیگری در جامه‌ی تمدن و فرهنگ نداشته‌اش. 

هر دو از یک ضعف مشترک رنج می‌برند: ناتوانی در گفت‌وگو، شکست در منطق و نداشتن پاسخی برای اندیشه‌ی مخالف.

فحاشی، زبان انسانِ درمانده‌ای‌ست که چیزی برای گفتن ندارد و به‌جای واژه‌های آگاهانه، دشنام را انتخاب می‌کند. زبان انسان شکست‌خورده‌ای‌که سال‌ها با سلاح دروغ‌پراگنی، جعل و تحریف تاریخ، سر‌پیچی از اصول و مقررات تاریخی ظاهر می‌گردد ولی از همان ابتدا آشکار بود که دیر یا زود همه از زیر‌خانه‌های تولید و باز‌تولید ساخت و بافت‌های دروغین و سمی بیرون می‌افتد این است که در برابر حقایق تاریخی تاب نیاورد و به‌زانو در‌آمد و راهی جز انتحار نداشت آن‌هم در برابر بانوی‌که تنها به رسالت و وظیفه‌ای خبر‌نگاری‌اش همت گماشته است. این زبانِ خشونت‌زده، اغلب از روانی برمی‌خیزد که بارها شکسته و بارها تحقیر شده است. 

انسانی که جایگاهی در جامعه یا تاریخ برای خود نیافته، تلاش می‌کند با لگدمال‌کردن دیگران، احساس قدرت کند؛ اما این قدرت، پوشالی‌تر از آن است که درمان‌گر زخم‌هایش باشد.

ریشه این خشونت زبانی، در خودکم‌بینی عمیق و نفرتی چندلایه‌ای تاریخی نهفته است که در برخی تبارمحوری‌های افراطی شکل گرفته. هر کسی که «از ما نیست»، دشمن تلقی می‌شود؛ و همین نگاه، جامعه را به ورطه‌ فاجعه می‌برد. خطرناک‌ترین بخش ماجرا آنجاست که برخی، این فحاشی را تشویق می‌کنند و به آن لایک می‌زنند؛ گویی فرومایگی را جشن می‌گیرند.

این‌جاست که باید گفت: سقوط اخلاقی یک فرد، زمانی به فاجعه‌ جمعی بدل می‌شود که جامعه برای آن کف بزند. آن‌چه در ظاهر تخلیه‌ یک خشم است، در باطن ادامه‌ زخمی‌ست که هنوز التیام نیافته و به شکل‌های دیگر سرباز می‌کند؛ این بار نه بر دشمنان، بلکه بر پیکر جامعه‌ای که نیازمند التیام و بلوغ است، نه زخم و جنون.

جستجو
ویدیوهای محبوب

25.Oct.2025

26.Oct.2025

26. Oct. 2025


نظرات کاربران

ارسال نظر